ناگفته های من :)



به نام خالق صبر .

نمی دونم چی شد که بالاخره امشب بعد از مدت ها تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم. برای تو. 

بعد از مدت ها که از ١١ بهمن گذشته با دلم کنار اومدم و راضیش کردم تا بنویسه. البته که هنوز هم اخساس می کنم که برای تو نمی نویسه. بیشتر برای خودم می نویسم. گله هام رو از تو. امشب برای من شب خاصیه. نمی دونم اصلا یادت هست یا نه ؟! 

بیخیال.

چه فایده که اینا رو بنویسم. 

خسته تر از اونیم که حتی واسه خودم بنویسم.

تامام .


به نام یگانه کیمیاگر عالم .

نگاهم نمی کنی. نگاهت را پایین انداخته ای. چهره ات گرفته و ناراحت است. لب هایت را جوری جمع کرده ای که با نگاه کردنشان غمم می گیرد. رو به رویم نشسته ای در کافه ای . رو به رویت نشسته ام در اتاق پشت میزم

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها